Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت هشتم


دوباره سلام جیگرا



اینم از قسمتی که قولشو داده بودم.


اسمات داره و هیتوکه


برید ادامه بخونید

  

قسمت هشتم:



 در تخت راحتش تکانی خورد و به آرامی چشمانش باز کرد.

اولین چیزی که چشمانش دید پنجره های بزرگ اتاق بود.

از نوری که به داخل اتاق می تابید فهمید که مدت زیادی از طلوع خورشید میگذرد.

با این حال هنوز احساس خستگی و خواب آلودگی میکرد.

به علاوه تمام ماهیچه های بدنش به قدری کوفته بود که حتی نای تکان دادن انگشتان ش را نداشت.

 گیج و خواب آلوده به پهلو چرخید و اینطوری با هم خوابه اش رو در رو شد.

پرنس کنارش هنوز خواب بود... موهای نرم و نارنجی رنگش روی پیشانی اش ریخته بود و روانداز سفیدش تا کمر بدن بره.نه اش پوشانده بود.

روی گردن و شانه های بره.نه اش لکه های کوچک کبودی به چشم میخورد و گوشه ی ل.بش زخم شده بود.

اما چیزی که مایه ی حیرت هیچول شد هیچ کدام از این ها نبودند.

نگاه هیچول به سمت دستان لیتوک سر خورد که از روانداز بیرون افتاده بودند و به وسیله ی رشته ای از موهای مشکی رنگ بسته شده بودند!

 با دیدن مچ های بسته شده ی لیتوک خشکش زد!

در این لحظه بود که سیلی از حوادث دیشب به ذهنش هجوم آوردند!

دیشب این او بود که دستان لیتوک را بسته بود!!!

هیچول با دو دست دهنش را گرفت تا جلوی جیغ زدنش را بگیرد.

" دیشب من چیکار کردم؟! " 

معجونی که جی ار به او داده بود بیش از اندازه قوی بود طوری که باعث شده بود متوجه نباشد که چه کار میکند!



با لحن شهو.ت آلودی کنار گوش پرنس زمزمه کرد

-متاسفم فرشته ولی امشب باید کمی دیرتر بخوابی!

لیتوک به خودش لرزید و متعجب پلک زد.

در نگاه سرخ هیچول شیطنت و شرارت خاصی بود که لیتوک تا به آن روز ندیده بود.

هنوز در شوک این بود که چه بلایی سر موهای هیچول آمده که با فرو رفتن دندان های تیز هیچول در گردنش از درد هیسی کرد.

-آهه

هیچول خون روی گردن اورا لیسید

و سپس دوباره نگاه داغ ش را به لیتوک دوخت و زبانش را روی ل.ب های خونی اش کشید

-شیرین درست مثل همیشه!

لیتوک دهان باز کرد تا در مورد موهایش بپرسد که ل.ب های هیچول به سرعت روی ل.بانش نشستند و ساکتش کردند.

لیتوک غرق آن بوسه غیرعادی و خشن ناله ی خفه ای کرد.

به خاطر نداشت که هیچول هیچ گاه اورا این گونه بو.سیده باشد!

طوری لبانش را می م.کید انگار که میخواست لبانش را از جا بکند!

لیتوک هنوز در شوک بود و نمیدانست چه بلایی سر هیچول آمده است اما یقین داشت چیزی سبب شده که او تغییر کند.

میتوانست مزه ی خونش را در دهانش احساس کند و ریه هایش نمیتوانستند اکسیژن مورد نیازش را دریافت کنند.

به جلوی پیراهن هیچول چنگ انداخت تا او را متوجه سازد که نفس کم آورده است.

وقتی هیچول بو.سه را شکست نفس نفس زنان اسم اورا به زبان آورد

- هیچول

هیچول به صورت او نیشخندی زد و قبل از اینکه بو.سه ی کوچکی به زبان متورم ش بزند بی اخطار مچ دستانش را گرفت و بالای سرش نگه داشت.

-چولا؟!

هیچول به عمق چشمان حیرت زده ی پرنس ش نگریست

-بله آنجل؟

-اینکارا...؟!... خدای من چه بلایی سر موهات آوردی؟!

هیچول جواب داد- موهامو کوتاه کردم تا جذاب تر به نظر بیام...

روی گونه ی برجسته ی پرنس سفیدپوش را لیسید و زمزمه کرد

-... خیلی جذاب شدم مگه نه؟

لیتوک نمیدانست چه بگوید.

موضوع فقط موهای کوتاه شده ی هیچول نبود.

او عوض شده بود و در حالت عادی به سر نمیبرد. 

تلاش کرد تا دستانش را آزاد کند.

-دستام...

هیچول توجهی نکرد و بو.سه ی داغ دیگری را شروع کرد.

زبانش را به زور وارد دهانش کرد و همزمان کورکورانه مچ هایش را بهم نزدیک کرد.

کمی طول کشید که لیتوک متوجه شود هیچول در حال بستن دستانش است! 

سرش را به یک طرف کرد و بو.سه را شکست تا مانع کارش شود‌.

اما هیچول قبلا موفق شده بود تا با رشته های سیاه رنگی مچ هایش را بهم ببندد.

لیتوک فورا آن رشته های سیاه و محکم را شناخت.

آنها در واقع دسته ای از موهای خوده هیچول بودند!

-چرا؟... چرا موهاتو کوتاه کردی؟

هیچول گفت

-چون نمیخواستم دیگه یه عروسک خواستنی و ضعیف باشم!... اونارو کوتاه کردم که این روی کیم هیچولو بهت نشون بدم! 

لیتوک هاج واج مانده بود و نمیدانست چه باید بگوید.

دستان هیچول روی سی.نه هایش را لمس کردند و درحالیکه یک به یک دکمه های لباسش را باز میکرد با لحنی شهو.ت آلود گفت- نمیدونی در این وضعیت که با موهای من بسته شدی چقدر خواستنی به نظر میای!

لیتوک با شنیدن این کلمات چیزی را زیر شکمش احساس کرد.

اعترافش سخت بود ولی لیتوک داشت کم کم مجذوب این هیچول عجیب و البته ترسناک میشد!

هیچول در آن لحظه کمتر شباهتی به گربه ی آرام و بانمک همیشگی اش داشت و شبیه ببر وحشی ای بود که آماده ی دریدن بود!

اما نیمی از وجود لیتوک بدش نمی آمد که به وسیله ی چنین خون آشام هاتی گرفته شود.

وقتی هیچول با بی رحمی یکی از سرسی.نه هایش را گاز گرفت صدایش را کاملا رها کرد

-چولااااا!

-همین طور فریاد بزن فرشته ی من... دوست ندارم صداتو نگه داری!

و با زبانش اطراف سی.نه اش را لیسید.

و همزمان دستش را میان دو پای او کشید تا شریک خونی اش را تحر.یک کند.

ناله ای که از دهان لیتوک بیرون آمد درست همان واکنشی بود که انتظارش را داشت.

لحظات بعد دستان و لبان داغ هیچول را میتوانست روی تمام بالا تنه اش احساس کند و او با دستان بسته نمیتوانست کاری کند جز اینکه ناله کند و با بی تابی بدنش را پیچ و تاب دهد.

خودش را کاملا در اختیار شریک خونی اش قرار داده بود و دیگر تقلایی برای باز کردن دستانش نمیکرد.

هیچول برای لحظاتی دست کشید و به چشمان غرق نیاز همسرش نگریست. 

-هیچول...

هیچول گونه ی اورا بو.سید

-بله آنجل؟

و دوباره با شیطنت دستش را از روی شلوار به روی عضو سخت شده اش کشید.

لیتوک با احساس دست و نرم هیچول به خودش لرزید و ناله ای کرد.

نیاز داشت تا درون گرم و تنگ هیچول را احساس کند ولی بعید میدانست که آنشب هیچول چنین اجازه ای به او بدهد.

پس لااقل امیدوار بود هیچول وضعیتش را درک کند و فکر اذیت کردن اورا در سر نداشته باشد.

-لطفا هیچول!


صدای پرنس پر از نیاز و خواهش بود طوری که هیچول نتوانست نسبت به آن بی تفاوت بماند.

از نوازش کردن عضو لیتوک دست کشید و بعد از باز کردن کمربند سفیدش شلوار و لباس زیر اورا باهم پایین کشید.

با دیدن عضو داغ و تحر.یک شده ی او لبانش را لیسید.

بدش نمی آمد که این تیکه ی داغ را داخلش احساس کند اما او از قبل تصمیم گرفته بود که خودش تاپ باشد .

بنابراین بدون فوت وقت شلوار اورا کامل درآورد  تا پاهای باریک و زیبای فرشته اش نمایان شود.

به ران ها و ساق هایش دست کشید و قبل اینکه اورا بچرخاند آنها را هم از بو.سه های داغش محروم نکرد‌.

کاری که لیتوک را حتی بیشتر از قبل بی تاب تر ساخت.

طوری که وقت روی چهاردست و پایش قرار گرفت تمام وجودش پر از حس نیاز بود.

اما هیچول انگار تصمیم نداشت که به آسانی چیزی که میخواست را به او بدهد.

لیتوک با احساس زبان داغ و خیس هیچول در ورودی اش فریاد خفه ای کشید. 

این کاری بود که تا به حال انجامش نداده بودند و کاملا برایش تازگی داشت.

هیچول با زبانش آن چنان لذتی به او میداد که از خود بی خود شده بود و فقط اسم شریک خونی اش را ناله میکرد.

با دستان بسته شده و بدنی که به وضوح می لرزید خیلی برایش سخت بود تا بتواند چهار دست و پا باقی بماند.

بنابراین آرنج هایش را به تخت تکیه داد و سرش را روی ساعدش گذاشت و از شدت لذت نالید.

-خواهش میکنم هیچول!

هیچول تلاشی برای اذیت کردنش نکرد و عضوش را در ورودی خیس پرنس فرو کرد.

لیتوک از درد فریاد زد و اشک هایش گونه هایش را خیس کردند.

حرکات هیچول به طرز غیر عادی ای قوی و محکم بود.

هیچول به راحتی حرکت ش را سریع تر کرد.

در واقع این را مدیون این پوزیشن بود چون هم برای او حرکت راحت تر بود و هم لیتوک کمتر درد میکشید.

وقتی احساس کرد که به کا.م نزدیک شده است عضو لیتوک را گرفت و نوازش ش کرد

-آههه هیچول!

هیچول ضربات آخرش را محکم تر کرد

-فرشته ی من!

و کا.م ش را داخل حفره ی تنگ همسرش ریخت و لحظاتی بعد لیتوک در دستانش آمد.

لیتوک که دیگر توانی در پاهایش نمانده بود روی شکم ش افتاد.

درحالیکه خیس عرق بود و به شدت نفس نفس میزد. 

هیچ زمانی این گونه به کا.م نرسیده بود.

چشمانش را بست که با احساس زبان خیس و داغ هیچول که گوشش را لیس میزد  ناله ای کرد  

نفس داغ هیچول گوشش را سوزاند

-الان وقت خواب نیست فرشته ی من!

لیتوک رنگش پرید و برگشت و با ترس و نگرانی به او نگاه کرد

هیچول نیشخندی زد

-عروسک ت میخواد یه بار دیگه انجامش بده!




هیچول با به خاطرآوردن سک.س دیشب شان گونه هایش سرخ شده اش را با دست پوشاند.

آنها دیشب سه بار انجامش داده بودند و هر سه بارهم او تاپ بود!

و ذره ای هم تلاش نکرده بود تا ملایم تر باشد!!!

-اون من نبودم!... من اینکارو نکردم!!!

صدای بلندش باعث شد که فرشته ای که کنارش خوابیده بود بیدار شود.

با دیدن هیچول که با چشم گرد شده به او می نگریست چشمانش تا آخر باز شد.

-اوه نه!... دوباره نه!

و  تا خواست از جایش تکان بخورد دردی در پشتش پیچید که باعث شد دوباره روی تخت دراز بکشد.

-اخ!

هیچول با دلواپسی به رویش خم شد

-حالت خوبه؟... خیلی درد داری؟

چشمانش بی اختیار از اشک سوختند.

خوردن آن معجون کذایی بزرگترین اشتباهی بود که میتوانست انجام دهد.

لیتوک با صورت درهم رفته از درد با صدای ضعیفی گفت- هیچول...

هیچول با بغض گفت

-منو ببخش!... نمیخواستم آسیب ببینی فقط میخواستم... فقط میخواستم...

لیتوک دست های بسته شده اش را بالا آورد و نالید

-موهات... اخه این چه کاری بود که با موهات کردی؟!









نظرات 2 + ارسال نظر
الیسا جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 23:52

من گفتم موهاشو خیلی دوست داشت نباید اینکارو با تیکی میکرد

والا دیگ پرنس جان جرعت نمیکنن با این وضعیت بگن چولا ضعیفه

نانا جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 23:24

فرشته ی احمق عاشق
اینقدر که کوتاه شدن موی هیچول براش دردآور بود... سه بار انجام دادنش باعث رنجشش نشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد