-
Cinderella 10
سهشنبه 21 مرداد 1399 22:59
سلام لاوا بابت وقفه ای که بین اپش افتاد عذر میخوام انشا هفته ی دیگه پارت اخرشو میزارم که پرونده این فیکم بسته شه. قسمت دهم : تقریبا سه روز از حبس شدنش در اتاقش میگذشت و نامادری اش تنها برای دستشویی رفتن اجازه ی خروج از اتاقش را میداد. حتی غذایش را هم برایش به اتاقش میبرد و عملا مانع ارتباط ش با دنیای خارج شده بود. با...
-
Cinderella 9
یکشنبه 22 تیر 1399 23:47
قسمت نهم : نامادری نیشخندی به لب آورد و گفت-پس اون فن بوی ناشناس تو بودی! هیچول جوابی نداشت که بدهد. نامادری همه چیز را فهمید بود! نامادری شروع به قدم زدن در اتاق کرد -پسره ی آب زیرکاه!... متعجبم که چطوری تونستی با اون سر و وضع به مهمونی بری و حتی منو گول بزنی!... لابد الان فکر میکنی که پارک جانگسو تورو به عنوان فن...
-
Cinderella 8
یکشنبه 18 خرداد 1399 23:07
قسمت هشتم : هیچول به شکم روی تختش دراز کشیده بود و همانطور که خرگوش هایش در قفس شان به آرامی هویج میخوردند در حال گشت و گذار در توییتر و اینستا بود. هیچ ویدئویی از جشن نمانده بود که تماشا نکرده باشد. تقریبا تمام ویدئوهایی که از جشن منتشر شده بودند از او و لیتوک بودند و هیچول متعجب بود که چطور در طول مهمانی متوجه زوم...
-
Cinderella 7
یکشنبه 11 خرداد 1399 22:25
قسمت هفتم : ساعت دیواری تقریبا ساعت یک نیمه شب را نشان میداد که نامادری و برادرناتنی های هیچول خسته از مهمانی برگشتند. ظاهرشان به آراستگی زمانی که خانه را ترک میکردند نبود و به مشخص بود که از چیزی ناراحت هستند. و هیچول میتوانست حدس هایی در مورد دلیل ناراحتی شان بزند! آن سه نفر با دیدن هیچول که هنوز بیدار بود و پاپ کرن...
-
Cinderella 6
سهشنبه 6 خرداد 1399 22:39
لاوا بفرمایید پارت بعدی قسمت ششم : با به پایان رسیدن آهنگ از حرکت ایستادند و لیتوک او را به آرامی از آغوشش بیرون آورد اما بازوانش هنوز دور کمر باریک ش نگه داشت. هیچول با دیدن نگاه نافذ لیتوک سرخ شد و سرش را پایین انداخت اما لیتوک چانه او را به نرمی گرفت و وادارش کرد تا دوباره به او نگاه کند. لیتوک گفت-به قدری خوشگلی...
-
Cinderella 5
پنجشنبه 1 خرداد 1399 00:06
پارت جدید به جای سه شنبه یه دنیا ممنون برای کامنت های قشنگ تون فردا همه رو جواب میدم قسمت پنجم : بالاخره بعد گذشت زمانی که برای هیچول مانند عمری بود به محل مهمانی رسیدند. هیچول همراه محافظ هایش از اتومبیل پیاده شد و مقابل ساختمان لوکس و بزرگی که مقابلش بود ایستاد. حال که رسیده بود نگرانی و اضطراب تمام وجودش را پر کرده...
-
Cinderella 4
یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 23:09
قسمت چهارم : روز مهمانی مخصوص پارک جانگسو برای فن بوی هایش از راه رسیده بود ولی با وجود اینکه هیچول از روزهای قبل انتظار آمدن چنین روزی را میکشید نمیتوانست خوشحال باشد. او نه تنها کارهای خانه را تمام نکرده بود بلکه به خاطر کار در رستوران حتی فرصت نکرده بود تا لباس مناسبی برای خودش دست و پا کند. درحالیکه او در تلاش بود...
-
Cinderella 3
یکشنبه 21 اردیبهشت 1399 22:47
بفرمایید پارت سوم قسمت سوم : -تو باید یه مهمونی بگیری!... یه مهمونی بزرگ فقط برای فن بوی هات! لیتوک با شنیدن این از جا جهید و سیخ روی کاناپه نشست. -یه مهمونی برای فن بوی هام؟! یسونگ با نیشی باز تایید کرد -همینطوره!... یه مهمونی بزرگ مخصوص فن بوی های پارک جانگسو که بتونن اونو از نزدیک بیینن و باهاش حرف بزنن! لیتوک با...
-
Cinderella 2
سهشنبه 16 اردیبهشت 1399 22:39
های عزیزان تصمیم گرفتم هفته ای دو پارت این فیکو اپ کنم و فعلا اپ جانشین شیطانی رو متوقف کنم. راستش به خاطر وقفه ای که تو اپ جانشین اتفاق افتاد قسمت هایی از داستان از ذهنم پاک شده و لازمه روش فکر کنم. البته به هیچ عنوان و ابدا قرار نیست نصفه رهاش کنم خصوصا که فصل سومی هم داره. فقط چون فیک سنگینیه میخوام فعلا با اپ...
-
Cinderella 1
یکشنبه 14 اردیبهشت 1399 21:45
های لاوا فیک جدید داریم بخونید ببینم می پسندید یا نه؟ نام فیک : سیندرلا نویسنده : سامی آنجل @Somy24 کاپل : توکچول ژانر: رومنس فانتزی کانال : @Teukchullove وب سایت نویسنده : www.leeteukangel2.blogsky.com قسمت اول : آن روز چندان خوبی برای پارک لیتوک ، چهره و ایدول معروف نبود. یک سوپر استار به معنای واقعی که شرکت ها برای...
-
Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت پانزدهم
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 23:14
قسمت پانزدهم : وارد بار که شد پشت اولین میز خالی نشست و فورا از مشروب همیشگی سفارش داد. حالش از هرشب بدتر بود و تنها نوشیدن و سنگین شدن سرش میتوانست اورا از غم ها و ناراحتی هایش دور کند. مطمئن بود که اگر هیچول هیونگش اورا در چنین وضعیتی می دید از او کاملا ناامید میشد. اینکه چقدر ضعیف بود و از کل زندگی عادی اش دست...
-
Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت چهاردهم
چهارشنبه 13 فروردین 1399 00:10
بعد مدتها قسمت چهاردهم : بعد سکس پرشورشان در آغوش یکدیگر آرام گرفته بودند و انگشتان بلند پرنس به نرمی موهای ابریشمی و کوتاه هیچول را نوازش میکرد. هیچول چشمانش را بست و غرق آغوش گرم و نوازش های لطیف فرشته اش شد. چقدر این لحظات برایش شیرین و لذت بخش بودند. حس میکرد که بالاخره آن چه که میخواست را در زندگی اش دارد. لیتوک...
-
Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت سیزدهم
چهارشنبه 23 بهمن 1398 19:37
قسمت سیزدهم : روزهای بعد روزهای متفاوتی برای کیم هیچول بودند. بعد اولین مبارزه اش میتوانست به وضوح ببیند که نگاه تمام کسانی که در قصر بودند نسبت به او تغییر کرده است. از نظر آنها او دیگر یک گربه ی ملوس نبود که نیاز به مراقبت داشت! بلکه او خون آشامی قوی بود که یک تنه مقابل چند خون آشام وحشی ایستاده بود و دونفر را نجات...
-
Red and white season 2 (جانشین شیطانی) قسمت دوازدهم
یکشنبه 13 بهمن 1398 22:00
قسمت دوازدهم : چند ساعتی از به هوش آمدن پسرک موبنفش میگذشت و او بعد از خوردن غذای مقوی و نوشیدن خون تازه بر روی تختش نشسته بود تا به سوالات پرنس سفیدپوش خون آشام ها پاسخ دهد. در اتاق به جز پرنس ، کیوهیون و جی ار نیز حضور داشتند. جی ار کسی بود که در تمام مدتی که پسر بیهوش بود کنارش مانده بود. عجیب بود که با اینکه اورا...
-
Loveless 44(آخر)
شنبه 7 دی 1398 22:02
اینم از قسمت آخر قسمت چهل و چهارم ( آخر ) :لیتوک با دیدن هیچول کاملا شوکه شده بود.شیوون نیز همان قدر و حتی شاید بیشتر از او حیرتزده بود!مشخص بود که انتظار نداشته است رئیس برده های یاغی این گونه مانع اجرای نقشه اش شود.هیچول انجا ایستاده بود و صورت زیبایش از شدت خشم سرخ شده بود.شیوون بالاخره دهان باز کرد-تو... از لیتوک...
-
Loveless 43
سهشنبه 3 دی 1398 22:02
های لاوانمیدونم چرا فکر کردم این قسمت ، قسمت آخرههنوز یه پارت دیگه ازش مونده قسمت چهل و سوم :لیتوک بعد ساعتها فکر کردن به این نتیجه رسیده بود که در عمارت بماند...نمیخواست شیوون مشکوک شود چون ممکن بود فرار کند.و لیتوک که مصمم بود که هرطور شده انتقام ته مین را بگیرد نمیخواست چنین اجازه ای به او بدهد.همین طور شیوون باید...
-
Loveless 42
شنبه 30 آذر 1398 21:46
های لاواقسمت بعد قسمت آخره و پرونده ی این فیک هم بسته میشه. قسمت چهل و دوم : وقتی تئاتر به پایان رسید بازیگرانی که ساعتها مشغول اجرای نقش هایشان بودند مقابل تماشاگرانی که ایستاده تشویق شان میکردند تعظیم کردند.تماشاگران که اکثرشان از شهروندان ثروتمند اتن بودند دسته گل هایی را سمت انها را پرتاب میکردند و حتی بعضی از...
-
Loveless 41
سهشنبه 19 آذر 1398 22:31
قسمت چهل و یکم : به عمارت اشنای پدرش که رسید از اسب پیاده شد...تازه انجا بود که فهمید چقدر دلتنگ پدرش بوده است.بی درنگ در زد و یکی از خدمتکاران قدیمی پدرش در را باز کرد...لیتوک انتظار داشت که خدمتکار با دیدن او خوشحال شود اما خدمتکار با دیدن او اخمی کرد و پرسید-تو دیگه کی هستی؟ لیتوک با تعجب گفت-شیدونگ میخوای بگی منو...
-
Loveless 40
یکشنبه 17 آذر 1398 21:03
قسمت چهلم : -تو مجبوری بری فرشته ی من...اگه نری جونت به خطر می افته... لیتوک با شنیدن این با تعجب به چشمان خیس رئیس برده ها نگاه کرد هیچول اشکهای اورا پاک کرد و همانطور که خودش نیز اشک می ریخت ادامه داد-...تو دیگه اینجا امنیت نداری...اونا...اونا همه شون تورو مقصر مرگ ته مین میدونن...میگن باید از اینجا بری...لیتوک سرش...
-
Loveless 39
یکشنبه 10 آذر 1398 21:21
قسمت سی و نهم :کانگین با نفرت گفت-اون نجیب زاده باعث شد ته مین کشته بشه!لیتوک کاملا با شنیدن این جاخورد...او باعث مرگ ته مین شده بود؟!...اخر چگونه ؟!هیچول با پشت دست اشک هایش را پاک کرد و گفت-دیوونه شدی؟...لیتوک که تموم مدت اینجا بود چطور میتونه تو مرگ ته مین نقش داشته باشه؟...چطور جرات میکنی اینو گردن لیتوک...
-
Loveless 38
چهارشنبه 6 آذر 1398 23:05
قسمت سی و هشتم : کیوهیون بعد از سرکشی ای که به اطراف داشت به چادرش برگشت تا از حال اسیر زخمی اش باخبر شود...وارد چادر شد و ته مین را دید که روی تخت دراز کشیده بود و به نظر خواب بود. ظرف غذایی که برای او اورده بود را به کنار تخت برد. تصمیم گرفت اورا تکان دهد تا بیدار شود. شانه هایش گرفت و آرام تکانش داد -هی بیدار شو....
-
Loveless 37
شنبه 18 آبان 1398 22:15
قسمت سی و هفتم : هیچول مشغول سرکشی در اطراف دهکده بود که کسی صدایش زد -رئیس! رئیس! هیچول برگشت و دونگهه را دید که سراسیمه سمتش می دوید...دونگهه وقتی به او رسید ایستاد و نفس نفس زنان به روی زانوهایش اخم شد -رئیس.. هیچول پرسید-چی شده دونگهه؟ دونگهه نفسی تازه کرد و بعد گفت-کانگین اینجاست! هیچول متعجب شد -چی؟...کانگین؟!...
-
Loveless 36
سهشنبه 7 آبان 1398 22:22
های لاوا بلاخره بعد مدتها اپش کردم روی حرف زدن باهاتونو ندارم برید بخونید قسمت سی و ششم : تمام فضای کلبه پر شده بود پر از ناله هایی که تماما از روی لذت بود. سرکرده ی بردگان که سالهای سال از داشتن رابطه متنفر بود اکنون با کمال میل بدنش را در اختیار عاشقش گذاشته بود و غرق نوازشش ها و بو.سه های او ناله میکرد و بیشتر...
-
Loveless 35
چهارشنبه 27 شهریور 1398 22:55
های لاوا قسمت سی و پنجم : نزدیک غروب بود که بعد ساعت ها کمین کردن بالاخره گروه کوچکی را دیدند که از مسیر مورد انتظارشان در حال عبور بود. از لباس ها و وسایلی که به همراه داشتند کاملا مشخص بود که نجیب زاده ای که در حال عبور از انجا بود چقدر ثروتمند بود! خبرچین شان قبلا به انها گفته بود که آن نجیب زاده درحال حمل صندوقی...
-
Loveless 34
یکشنبه 24 شهریور 1398 23:09
های لاوا قسمت سی و چهارم: به فرشته ای که کنارش به خواب آرامی فرو رفته بود نگریست و بعد از محکم تر کردن حلقه ی بازوان ش به دور او سرش را روی سی.نه اش گذاشت. هنوز باور نداشت چیزی که ساعت ها قبل اتفاق افتاده بود واقعی باشد. آن لحظات زیبا بیش از اندازه رویایی بودند. حتی اگر تا آن شب شک داشت الان مطمئن بود که لیتوک فرشته...
-
Loveless 33
شنبه 23 شهریور 1398 22:39
بفرمایید این قسمتو بخونید عشقای من قسمت سی و سوم : هیچول گفت -کافیه...این حرفها رو تمومش کن!... و تلاش کرد تا دستانش را رها کند اما لیتوک به جای آزاد کردن او شانه هایش را گرفت و محکم به دیوار پشت سرش چسباند! هیچول شوکه به او نگریست. چشمان درشتش پر از ترس و حیرت شده بود. -داری چیکار ... ؟ اما لیتوک به او فرصت حرف زدن...
-
Loveless 32
دوشنبه 11 شهریور 1398 23:02
های لاوا قسمت سی و دوم : ته مین بعد کلی گشتن هیچول را کنار دیوارهای بلند دژ تنها یافت. با اینکه قرار بود به زودی با افرادش دهکده را ترک کند ولی قبلش لازم می دید که حتما با برادر بزرگترش صحبت کند. جلو رفت -برادر هیچول با دیدن او گفت- ته مین...اینجا چیکار میکنی؟ ته ته مین گفت- قراره تا دو روز دیگه دهکده رو ترک کنم اما...
-
Loveless 31
سهشنبه 5 شهریور 1398 22:57
سلام لاوا بابت فاصله ای که بین این پارت و پارت قبلی افتاد عذر میخوام عزیزان سعی میکنم دیگه این اتفاق نیفته بفرمایید این قسمتو بخونید قسمت سی و یکم : لیتوک با حیرت سرش را بلند کرد و با دیدن چهره ای که شباهتی به صورت زیبای هیچول نداشت وحشتزده شد! -تو؟! با شناختن چهره ی شیطانی کانگین م.ستی از سرش پرید و تقلا کرد تا خودش...
-
Loveless 30
یکشنبه 27 مرداد 1398 22:39
قسمت سی ام: وقتی تلاش های بی ثمرش برای خوابیدن نتیجه نگرفته بود تصمیم گرفته بود تا از کلبه بیرون برود و گشتی شبانه در اطراف بزند. و اکنون که مقابل کلبه ی سرکرده ی بردگان ایستاده بود حتی خودش هم نمیدانست که پاهایش چگونه اورا تا آنجا کشانده اند! به هرحال هرطور که بود این تقصیر قلبش بود نه پاهایش. دلی که به شدت بی تاب...
-
Loveless 29
یکشنبه 20 مرداد 1398 23:01
های لاوا بلاخره اپیدمش:))) قسمت بیست و نهم: ل.ب رودخانه نشسته بود و درحالیکه به آب زلال آن مینگریست به سرنوشت عجیبش فکر میکرد. سرنوشتی که بعد دوسال اورا به شیوون رسانده بود اما بدون اینکه به آنها فرصت چشیدن لذت وصال را بدهد بین آن دو جدایی انداخته بود و این همه راه اورا کشانده و از آتن دورش کرده بود تا ناخواسته عاشق...